مقاله در مورد کنترل اجتماعی و کجروی های آن

نویسنده:

کنترل اجتماعی چیست

کنترل اجتماعی ” به مکانیسمهایی اطلاق می شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری به کار می برد ” به مفهوم دیگر ، کنترل اجتماعی به ” مجموع عوامل محسوس و نامحسوسی  که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود به کار می برد و مجموع موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان قرار می دهد ، گفته می شود . و بالاخره کنتعرل اغجتماعی را می توان ” مجموعه ای از منابع مادی و نمادینی ” دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطمینان از همنوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیین شده و مورد تائید ، از آن استفاده می کند .( 137: 1988 ،D oob )

عکس کنترل اجتماعی

نظریه کنترل اجتماعی

گفتیم که کنترل اجتماعی به شیوه هایی اطلاق می شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به همنوایی و جلوگیری از ناهمنوایی به کار می برد . طرفداران نظریه  کنترل اجتماعی می گویند که باید ” رفتار مجرمانه ” در جامعه توجه داشت نه همنوایی ، زیرا زندگی روی هم رفته پر از وسوسه وم فریب است . مردم فقط به این دلیل با هنجارهای اجتماعی همنوایی نشان می دهند که جامعه قادر است ، رفتار آنان را کنترل کند و اگر چنین کنترلی نبود ، ممکن بود ، ” همنوایی ” کمی وجود داشته باشد .

دورکیم بر این باور است که اگر در جامعه ای همبستگی اجتماعی – نیروی کششی که افراد یک جامعه را به هم می پیوندد – قوی باشد ، اعضای آن احتمالا با ارزشها و هنجارهای اجتماعی همنوا می شوند ولی اگر در جامعه ای همبستگی اجتماعی ضعیف باشد ، ممکن است مردم به سوی ” رفتار مجرمانه ” کشیده شوند . به بیان دیگر ، افرادی که با اجتماع خود همبستگی دارند تمایل به تبعیتت از مقررات آن را دارند ، در حالی که کسانی که از اجتماع بریده اند ، ممکن است ، تماغیل به نقض آن مقررات داشته باشند .

این مطلب را هم ببینید  مقاله رایگان اهمیت اخلاق و مسئولیت های اجتماعی مدیران

بنابراین کجرویها و نوع کنترل اجتماعی با توجه به ساختار جامعه ، شکل حکومت ، فرهنگ ، ساختار ، نهادهای اجتماعی و … متفاوت است . در جامعه بسته روستایی که همه همدیگر را می شناسند و روابط بر اساس احترام است و کوچکترها بوسیله و تحت کنترل بزرگترها یا به عبارتی ریش سفیدان هستند ، اعضای جامعه برای آنکه انگشت نما نشوند و از جامعه خود طرد نگردند ، کمتر به کجروی روی می آورند .

از این روی ، افراد سعی دارند د رچها رچوب سنت و فرهنگ جامعه خود زندگی کنند ، زیرا در این گونه جامعه ها ، نگاه ریش سفیدان به فرد خاطی سنگین تر از چند سال زندان است . اما شکل کنترل اجتماعی در جامعه های باز مثل شهر ها متفاوت است . در شهر خانواده کوچکتر شده و اعضای خانواده به خاطر مشکلات اقتصادی و شغلی و در گیر شدن با زندگی ماشینی کمتر همدیگر را می بینند در اینجا قانون و مقررات کنترل کننده رفتار اجتماعی است .

 

تراویس هیر سچی ( 1969 ) بیان می کند که انسانها در جامعه به وسیله چهار عنصر زیر به هم پیوند می خورند این چهار عنصر عبارتند از :

1- علاقه : علاقه یا ارتباطات مهم با اشخاص معین دیگر است . کسانی که به دیگران توجه و علاقه دارند ، رفاه و احساسات این گونه مردمان را در نظر می گیرند و لذا مایلند با مسئولیت عمل کنند . بر عکس ، کسانی که چنین علاقه ای ندارند ، نگران این نیستند که روابط اجتماعی خود را به خطر اندازند ، بنابراین بیشتر احتمال دارد که دزدی کنند یا مواد مخدر مصرف کنند .

2- تعهد :  تعهد یا دینی که مردم نسبت به جامعه دارند . هر چقدر سرمایه گذاری آنان در تحصیلات ، شغل ، خانه ، دوستان و … بیشتر باشد ، دلیل بیشتری دارند برای حفاظت از دستاوردهای خود ، با دیگران همنوا باشند ، در نقطه مقابل ، کسانی که سرمایه گذاری کمتری در جامعه دارند ؤ خطر کمتری در ارتکاب جرم می بینند و حتی ممکن است فرصتی برای سود بردن از آن نیز به دست آورند .

3- گرفتاری و مشارکت : عنصر سوم در پیوند با جامعه ، گرفتاری و مشارکت اجتماعی است . معمولا کسانی که گرفتار کار ، زندگی خانوادگی ، سرگرمی و … هستند کمتر فرصت پیدا می کنند که در رفتارهای انحرافی شرکت جویند . بر عکس آدم بیکار و عاطل و باطل دست به کار خلاف می زند . یعنی کسانی که کاری ندارند و یا در فعالیتهای مرسوم جامعه مشارکت ندارند ، فرصت بیشتری برای کجروی پیدا می کنند .

4- ایمان : ایمان یعنی وفاداری فرد به ارزشها و هنجارهای اخلاقی ، اگر مردمی قویا باور داشته باشند که برخی از رفتارهای انحرافی درست نیست . مشارکت جستن در آنها برایشان دور از تصور است . در مقابل ، کسانی که نسبت به هنجارهای اخلاقی و اجتماعی وفاداری ضعیفی دارند ، ممکن است تمایل بیشتر داشته باغشند که ارزشهای اجتماعی را نادیده گرفته و از هنجارهای اجتماعی انحراف ورزند.

 ( رابرتسون ،  1372: 176 ).

هیرسچی چنین نتیجه گیری میکند : گروهی که اعضایش با هم همبستگی قوی داشته باشند ، بهتر قادر به اعمال کنترل اجتماعی روی اعضایش خواهد بود تا گروهی که بین آنها همبستگی استواری وجود نداشته باشد.

نظم  وکنترل اجتماعی

 در هر جامعه ای ، اعضا و گروهها دارای پایگاههای تعیین شده ای هستند که از هر کدام انتظار می رود که بر اساس هنجارها و ارزشهای جامعه چه بخواهند و چه نخواهند و چه کار بکنند و چه توقع داشته باشند یا نداشته باشند . تمام اینها ، جزیی هستند از فرهنگ جامعه و فرهنگ جامعه به عنوان مجموعه ای از ” الگوهای ” استاندارد شده خواستن و اندیشیدن و رفتار ” ( نظامی 1357 : 188 ) تمام جنبه های زندگی انسانها را به گونه ای یک نواخت تعیین می کند و همین یکنواخت  شدن . پیروی از هنجارهای اجتماعی یعنی نظم  اجتماعی .

بقای هر جامعه ای به هنظو و ثبات بستگی دارد و برای ایجاد نظم و و تنظیم روابط اعضای خود به دو دلیل عمده متکی است :

1-    حصول اطمینان : از اینکه کارهای حیاتی جامعه انجام می گیرد

2-     پیشگیری از اختلالها و آشفتگیهایی که ممکن است به سبب کشمکشهای درونی جامعه در زندگی اجتماعی پدید آید .

حصول به این هدفها از طریق مکانیسمهایی که کنترل اجتماعی نامیده می شوند ، تامین می گردند و تنظیم زندگی گروهی را بر اساس تشویق رفتارهای مطلوب و تنبیه رفتارهای نا مطلوب سازمان می دهند . اقدامات ویژه ای که برای تشویق یا تنبیه رفتارهای مورد نظر در جوامع مختلف به عمل می آید .

از نظر شکل و ماهیت با یگدیگر متفاوتند  ولی ،تمام نظامهای مختلف کنترل اجتماعی دو عنصر اساسی را در بر دارند :

اولا” ، همیشه و هر جا مجموعه ای از موازین وجود دارد که به طور کلی معین می کنند در شرایط مختلف چه نوع رفتارهایی خوب است و چه نوع رفتارهایی بد ، یا چه نوع رفتارهایی خوبتر است و چه نوع رفتارهایی بدتر. این موازین معمولا به شکل قوانین ، مقررات ، آیین نامه ها ، رسوم ، رهنمودها و معیارهای عرضه می شوند .

ثانیا” همیشه مجموعه ای از ضمانتهای اجرایی تدوین می گردد تا انگیزه هایی برای واداشتن مردم به در پیش گرفتن رفتارهای مطلوب وجود داشته باشد . این ضمانتهای اجرایی به صورت پاداشها و مجازاتهای گوناگون نمود می یابند .

جامعه شناسان خاطر نشان ساخته اند ، هیچ مکانیسم کنترل اجتماعی که تنها بر تشویقها و تنبیه های برونی متکی باشد موثر واقع نخواهد شد .

مساله اساسی این است که نظام فرهنگی جامعه باید چنان محیطی به وجود آورد که افراد به نوعی نظم اخلاقی درونی پایبند گردند ( مثلا به احساس گناه ، یا احساس رضایت خاطر ) . به همین علت ، یکی از هدفهای عمده فرایند اجتماعی شدن باسید رعایت باشد از ادغام موازین و ارزشهای گروهی در وجدانهای انفرادی به نحوی که اعضای جامعه ارزشهای گروهی را نه به عنوان معیارهای تحمیلی از خارج ، بلکه به عنوان ارزشها و معیارهای شخصی خویش نیز بپذیرند . ( لنسکی 1369:  48).