زرتشت و کوروش کبیر در اسطوره گرجی قسمت اول

نویسنده:

زرتشت و کوروش کبیر در اسطوره گرجی امیران و کورشا ( قسمت اول)

زرتشت (بردیه) و کورش کبیر در اساطیر آذربایجان شمال رود ارس (اران سابق و همسایه غربی آن یعنی ارمنستان بسیار معروف بوده و هستند.

لذا این سوال پیش می آید این امر در نزد گرجیها یعنی همسایگان شمال غربی همان آذریها – یعنی آنجا که رود کورا نام کورش را فرتها است با خود حمل می کند – صادق است یا نه؟ برای جواب ابتدا سری به اساطیر آذری و ارمنی میزنیم:

از مقالات گروه رشته تاریخ

زرتشت و کوروش کبیر

در نزد ترکان اران (آذریها) که اساطیر کهن آنان در کتاب اسطوره ای ده ده قورقود أتان محفوظ مانده است این دو قهرمانان اصلی اساطیر آن هستند. زرتشت (یعنی دارنده تن زرین) تحت نام بامسی بئیرک (دارنده تن درخشان) پسر بای بوره خان زرین عهد طوفان، جمشید و کورش تحت نام بایندرخان (خان آبادگر) پسر گام خان (کمیو جیه دوم).

در نزد ارامنه که موسی خورنی مورخ عند قباد و انوشیروان آنها را جمع آوری کرده از کوروش تحت سه نام کورش (فوج)، آراتجیب و آرتاشس شاه تیک و عادل) و از زرتشت نیز تحت هفت نام زرتشت، آرای آرایان، کرتاک (زرین) و آرتاباز ( دارای دانش تیک) پاوس ، هایکاک دوم و یرواند قصیر العمر اسم برده شده و از کمبوجیه تنها زیر عنوان ارتا وازد (دانای دانش نیک یا عاری از تیکی و عدالت) یاد گردیده است.

در مورد نامهای أخرى آنان باید افزود که موسی خورتی کورش را در مقام مقهور سازنده کرسوس کرزوس پادشاه لیدیه) تحت همین نام آرتاشس (آرتاخشیاس) معرفی می نماید و اسطوره ای را راجع به او و فرزندش / یا فرزند خوانده اش آرتاوازد آرتاباز ذکر مینماید که بسیار جالب است. وی می آورد:

“پس از آرتاشس پسر او آرتاوازد به تخت شاهی نشست. آرتاوازد (همان کمبوجیه سوم پسر کورش سوم) برادران خود را از آیرارات به ولایات اقیاویت و آریران کوچ داد تا در ایرارات در ملک پادشاه زندگی نکنند و چون پسر نداشت لذا فقط تیران را به عنوان جانشین نزد خود نگاهداشت، چند روز بعد از به پادشاهی رسیدنش هنگامیکه به قصد شکار گورخر و گراز در حوالی سرچشمه های رودخانه گیتا از روی پل آرتاشات می گذشت ناگهان از رویایی اختلال حواس به او دست داد در نتیجه از اسب به یک گودال عمیق افتاده و در اعماق آن مفقودالاثر شد.

ترانه سرایان گقتن (نخجوان) در باره او چنین افسانه گویی میکنند:« به مناسبت مرگ آرتاشس به عادات و رسوم مشرکین مرگ و میر بسیاریود». می گویند از این موضوع آرتاوازد دلتنگ شده به پدرش گفت: «وقتی که تو رفتی تمام عالم را با خود بردی اکنون در این ویرانه ها من بر کی سلطنت کتم». از برای این هم آرتاشس اورا تفرین کرده گفت:

زرتشت

«گر تو به نخجیر روی بر اسب سوار به سوی ماسیس به کوه آزاد (آرارات) اجنه ترا گیرند و برند به سوی ماسیس به کوه آزاد نور نبینی و به مانی در بند». پیرزنها نیز در باره او نقل می کنند که او به زنجیرهای آهتین معلول در یک مغاره محبوس است و دو سگ پیوسته زنجیرهای او را می جوند و او تقلا نیکند تا بیرون بیاید و به زندگی عالم خاتمه دهد.

لیکن می گویند که از ضربتهای پتک آهنگران زنجیرها محکمتر میشوند لذا تا به حال هم بیشتر آهنگران به پیروی از افسانه روزهای یکشنبه سه چهار پتک به استادان می زنند تا زنجیرهای آرتاوازد محکمتر شوند. لیکن حقیقت واقعی همان است که ما در فوق گفتیم. لیکن برخی میگویند که همان هنگام به دنیا آمدنش واقعه ای به وقوع پیوست و عقیده دارند که زنان از نسل اژدهاک اورا افسون کردند و به همین سبب آرتاشس کورش) آنها را زیاد شکنجه کرد.

در این باره همان ترانه سرایان در افسانه می گویند ” «اژدها نژادان ( گردان شکاک) طفلک آرتاوازد را ربودند و دیو به جای او گذاشتند. به نظر من أن شایع که او دیوانه مادر زاد بوده و در اثر همان مرض هم مرده درست است. بعد از او برادر وی تیران بر تخت شاهی نشست.” پیداست که در این اسطوره روایات شفاهی کهن آذری و ارمنی اسطوره مربوط به آستیاگ (اژی دهاک) پسر کاخسار (آرتین) یا از آن کمبوجیه پسر کورش در هم آمیخته است.

از بررسی بیشتر معلوم میشود که آرتاوازد/ آرتاباز هم به جای زرتشت (بردیه) و هم به جای تا برادریش کمبوجیه (تور ، حام) می باشد که دارای اختلال روانی بوده است. این دو در شاهنامه یکجا تحت نام کتایون و برمایون برادران فریدون / کورش و جای دیگر تحت نام تور و ایرج پسران وی به شمار رفته اند.

جالب است که کتسیاس مورخ و طبیب یوتانی دربار پادشاهان میانی هخامنشی جایی دسپیتاک زرتشت (بردیه) و مگابرن اویشتاسپ، سلم) را پسرخوانده های کورش و جای دیگر برادر و نابرادری وی ذکر کرده است. به هر حال معنی لفظی آرتاوازد (أرتاباز یعنی دارای دانش تیک) به وضوح نشانگر زرتشت (بردیه) پسرخوانده کورش می باشد و این موضوع جای دیگر از گفته های موسی خورنی اثبات میشود.

” صحت این روایت را به طوریکه به سمع من می رسد که اهالی ایالت انگورخیز گفتن (نخجوان آذربایجان) آنها را با رغبت و علاقه محفوظ داشته اند تصدیق می کنند. در این ترانه ها که به رشته نظم کشیده شده اند داستانهایی در باره آرتاشس و پسران او و نسل آژدهاک که به کنایه ویشیا زونتر (اژدها زادگان) نامیده میشوند روایت میشوند.

زیرا که اژدها به زبان ما یعنی ویشاپ یا اژدها. در این ترانه ها همچنین گفته میشود که: « به حرمت آرتاشس خوان ناهار چید آرگاوان چید همچنین توطئه بر ضد او در سرای اژدران». ایضا گفته میشود: « آرتاباز پور دلیر آرتاشس دل فراخ نیافت مکان کوچکی بهر احداث کاخ به هنگام وضع بتیاد آرتاشات گذشت و کرد بنیاد ماراکرت را در دیار ماد».مارا کرت را که در دشت موسوم به شارور واقع شده است .

این مطلب را هم ببینید  شیر زنان گذشته ایران

ایضا گفته میشود حسرت خورده سخت مشتاق باتو ساتنیک دارد اشتیاق به ارتاخور خاوارت و خاوارتسی از گیاهان از زیر بالین سر آرگاوان.» آیا اکنون تو از حقگویی ما از آنکه داستانهای تاریک و میهم را در باره ویش بهایی (اژدهایانی، کردان شکاک) که بر بالای کوه آزاد ماسیس (آرارات زیست میکنند و روایت و تفسیر کردیم در شگفتی نیستی” آرگاوان یعنی دارای ارج و حرمت بی شک منظور همان ایرج شاهنامه یعنی زرتشت پسر خوانده کورش / فریدون می باشد چه نام بانو ساتنیک مترادف با هووی نیک نژاد) است که نام اوستایی و پهلوی آتوسا ( دارای اندام پر) دختر کورش و زن گئو ماته زرتشت (بردیه ) بوده است.

نام ماراکرت (یعنی ساخته فرد دانا و مقالاس ماد) که بنای آن به ارتاباز (یعنی دارای دانش تیک ،زرتشت) نسبت داده شده به وضوح با رغه زرتشتی (مراغه) مطابقت دارد. دشت شارور (دشت شاهان) همان نواحی جلگه ای مجاور شرقی همین شهر می باشد که گنج شیجیکان (مکان نگهداری اوستا در عهد ساسانیان، روستای چیکان حالیه) و آتشکده آذرگشنسب (ویرانه قائین دگیه حالیه) در آن قرار گرفته بوده اند.

از اینجا معلوم میشود که نام آرتاباز (دارای دانش تیک) اختصاص به زرتشت و تام مشابه آن یعنی ارتا وازد (بی بهره از دانش تیک) اختصاص به کمبوجیه پسر کورش داشته است به هر حال این دو در معنی دارای دانش نیک با هم مغشوش میشده اند.

در همین رابطه در اسطوره معروف گرجی امیران، کمبوجیه بدل تام و زرتشت نیکنام (پرده) و ایزد خورشید ماساگت ها یعنی امری بی مرگ) تحت نام امیران (شاهزاده نورانی جاویدان) با هم اشتراک یافته اند. این اسطوره گرجی در افسانه های مشرق زمین تألیف یوری کراسی ترجمه گل آقا دانشیان چنین آورده شده است:

کوروش و همسرش

” امیران نوزاد فرزند داردژلان و دالی (عقاب) – نظیر منشأهای خویش سپنداته (اسفندیار شاهنامه و خورشید شکست ناپذیر سکاها و رومیان توسط فرشته ای غلبه ناپذیر گردید …………………. بعد از آن امیران – فرزندخوانده آی امان ( آئیریامن، ایزد خورشید آریائیان به معنی لفظی دارای منش نجیبانه، در اینجا منظور آرای ارامنه ، کورش)- تنها بدون برادر خوانده هایش اوسیبی خورشید نشان و بدری ماه نشان به سیر و سفر می رفت.

در جنگ رو در رو هیچکس در دنیا نبود که به تواند در برابر او مقاومت کند. تمام دشمنانش را نابود کرد. در سراسر جهان فقط سه دیو، سه گراز وحشی و سه درخت بلوط بود که او نتوانست بر آنها پیروز شود.

امیران حتی سه بار سوگندش را شکست و خیلی کارهای دیگر هم کرد.امیران به خاطر همین سه مورد پیمان شکنی مجازات شد. با یک زنجیر آهنی به یک میخ آهنی که تا دل زمین رفته بود بسته شد. همراه امیران یک سگ شکاری به نام کورشا که بزهای کوهی زیادی را شکار کرده بود، به زنجیر کشیده شد. امیران و کورشا همیشه زنجیر را می کشیدند تا میخ آهنی را از زمین بیرون بکشند.

درست هنگامیکه که میخ داشت از زمین بیرون می آمد، پرنده ای روی آن می نشست. امیران از کوره در می رفت و با زنجیرش ضربه ای به پرنده و میخ می زد، پرنده پرواز میکرد اما میخ آهنی به سرجای اولش بر می گشت و این کار سالهای سال ادامه داشت. کورشا بچه یک عقاب بود هر سال عقاب ماده ای به نام اوربی (دم دراز) در لانه اش سگی می زائید.

وقتی آن را می دید به چنگالش می گرفت، به آسمان پرواز می کرد و سگ را از آن بالا رها می ساخت تا کسی نتواند آن را بیابد و تربیت کند. یک شکارچی این کورشا را که همراه امیران به زنجیر کشیده شده بود می یابد و تربیت می کند. در این حین بال عقاب هم روی دوش کورشا در آمد. و آنقدر سبک پا بود که می توانست در دو سه گام هر بز کوهی را شکار کند.

این یک عیب شرم آور بود. برای مجازات کشتار بزهای کوهی، کورشا با امیران به زنجیر کشیده شد. سوانی شعری برای کورشا ساخت مرثیه یک شکارچی که سگش را گم کرد.

کورشا، کورشای من ، کورشا گم شد، کورشا تورا نیمه شب گم کردم درست در دل شب ؟ وای برمن، چه خاکی بر سرم بریزم اگر تاجری تورا بیرد، یک تاجر؟وای بر من، اگر کادژی سگیر ستی) تورا از من دزدیده باشد چه کنیم؟ دهان و گوشهای کورشا مانند طلاست، مانند طلا. و چشمهای کور شا، چشمهایش مانند مهتاب، مانند مهتاب. پارس کورشا مانند رعد | پنجه های کورشا به پهنای خرمن جا۔ پرش کورشا- به اندازه یک مزرعه.

خوراک کورشا، خوراک کورشاء تان ترم و تازه! | وای بر من، چه کنم اگر اکنون با تو خرده نان مانده بدهناد، خرده نان مانده نوشیدنی کورشا. نوشیدنی کورشا شراب تازه و شیرین است. وای برمن اگر به تو آب، آب مانداب را بدهند؟ رختخواب کورشا، رختخواب کورشا۔ لحاف و پتویی ترم است.

وای بر من اگراکتون تورا روی تراشه ها به خوابانند، روی تراشه های خشن کورشا، کورشای من از بالا به سان شیر هستی؛ از پایین همانند یک قرقاول، در خشکی مانند یک قهرمانی در دریا بسان کشتی شکست ناپذیر؟ کورشا، کورشای من در سوگ تو گریه میکنم، گریه می کنیم اندوه فراوان دارم، اندوه اکنون یک سال است، یک سال تماما نام کورشا یا همان کورش در زبانهای ایرانی کهن [ منسوب به قوچ یا بز وحشی معنی می داده است که در این اسطوره گرجی و همچنین در تورات و قرآن (تحت نام ذوالقرنین یعنی قوچ دو شاخ) بدان اشاره شده است.

اما سگ بالدار و عقاب این اسطوره بی تردید اشاره به نام مادر کورش افریدون یعنی فرانک سگ دارای قره ایزدی) یا همان سیا کو (سگ) تزد هرودوت است که دایه وی محسوب است و از همینجاست که کورشا به هیئت سگ بالدار (یوزپلنگ، یعنی پلنگ جنگی تصویر گردیده است، چه اصلا اغت پارس در قدیم به دو معنی کتاری و پلنگ ایوزپلنگ بوده است که در معنی اخیر از زبان سکائیان آریائی در زبان ترکی به ودیعت گذاشته شده است.

پس عقاب اوربی یعنی عقاب دم دراز (منظور عقاب و یوزپلنگ یا پلنگ) توتم و سمبل کهن پارسها بوده است و از همینجاست که درفش کاویانی (= شاهی) هخامنشیان پوست یوز پلنگ پلنگی بوده است که بر سر نیزه ای نسب میشده می شده و بر بالای آن تمثال عقایی (آله ای = اربی) پر میگشوده است .

عکس زردتشت

اما در مورد خود نام امیران (شاهزاده بی مرگ) که به جای ارتاواز د ارامنه و زرتشت و آژی دهاک ایرانیان و بامسی بئیرک آذریها می باشد باید گفت که کتسیاس از این نام در رابطه با کورش به صور امرائوس و امرگوس (هر دو به معنی بی مرگ) یاد نموده بوده است؛ لذا اسفندیار روئین تن شاهنامه نیز که در اساطیر ایرانی متأخر به دست رستم یعنی پهلوان کشته میشود، در اصل خود همان زرتشت سپیتمان مراد بوده است.

نوشته های کاسیاس در این رابطه بسیار قابل توجه است جه از گفته های وی معلوم میشود که سپیتاک زرتشت (بردید) تحت اسامی امرائوس و آمرگوس که گفتیم هردو به معنی بی مرگ و جاودانه می باشند در آخرین تبرد کورش با ماساگت ها (ألاتها) حضور داشته که می دانیم کورش در این نبرد ها از جنگجویان ملکه تومیریس (سمیرامیس، بلقیس، فرنگیس دختر افراسیاب شاهنامه) زخمی بر می دارد و بر اثر آن میمیرد.

وجود فیلان و سواران هندی در لشکر آمرانوس (زرتشت) بسیار قابل توجه است و این نشانگر آن است که زرتشت در حکومت طولانی خود بر باختر (بلخ بامیک یعنی بلخ شهر شخص منور = زرتشت، بودا) بر قسمتهایی از شمالغربی هندوستان هم تسلط داشته است. پس بی جهت نیست که گئوماته زرتشت (لفظ یعنی سرود دان زرین تن) را هندوان تحت نام گوتمه بودا (سرود دان متور) از خودشان به حساب می آورند و در حقیقت آن نیز تردیدی به خود راه نمیدهند.

در حالیکه این پسرخوانده کورش چنانکه ابومنصور بغدادی آورده تحت نام شروین- که مترادف با امیران به معنی شاهزاده است. از طرف مادر از خاندان کیانیان (پادشاهان ماد) و از طرف پدر از اهل زنج (یعنی سرزمین مردم مادرسالار = سرزمین سرمتها در قسمت سفلای رودهای ولگا و دن) بوده است.

تحقیق بیشتر نشان می دهد که در اینجا شاخه ای از ستورومتها (سرمتها، یعنی مادر سالاران) مراد بوده است که سرمتهای أتتایی (یعنی سرمتهای کتاری، دوراسروها، یعنی صربهای کناری) نامیده می شده اند یعنی همان مردمی که امروزه بوستی (کتاری) خوانده میشوند و مسلمان سنتی مذهیند و اسمهای ایرانی بین ایشان فراوان است .

لذایی مناسبت نیست که شکلی از نام دسیدارته بودا ( همان گئو ماته زرتشت) در نزد شاخه ایرانی سرمتها یعنی الاتها (اعقاب ماساکتها) نام نیای اساطیریشان با شمار می آید.

این مطلب را هم ببینید  جملاتی از کوروش کبیر

در مورد مطابقت سپنداته زرتشت (اسفندیار روئین تن) با شمشون (زاده خورشید = فرزند جمشید) تورات باید افزود که داستان مرگ این هر دو که در زیر آوارهای کاخی مدفون میشوند که آن را به منظور کشتن دشمنان بر سر خود ودشمنانشان خراب میکنند، مشترک است.

افزون بر اینکه پدر ایشان یعنی ماتوح (بازمانده) و جمشید بازمانده توفان نیز مطایق می باشند. ظاهرا ریشه داستان شمشون و اسفندیار به روزگار پیش از زرتشت می رسد چون نام ایزد خورشید ایرانیان یعنی مهر (جمشید) در نزد خوارزمیان امری (بی مرگ) بوده که به معنی بی مرگ و جاودانه می باشد و نزد آنان بزرگترین خدا به شمار می آمده است.

و این اصل همان امرائوس خیر کاسیاس می باشد که با کورش مقابله می کند گرچه وی در این نقش و همچنین در نقش امرگوس که پادشاه سکائیان در بیکی (دریها، تاجیکان) به شمار آمده، از سوی دیگر به وضوح به جای زرتشت است. قابل ذکر است.

کاسیاس در رابطه با ملکه سمیرامیس از کلمه مرموزی به نام کتو یاد می کند و می گوید. ” که ملکه سمیرامید بعد از تولدش در کتو رها شده و با کبوتران پرورش یافته بود.

در اسطوره گرجی امیران، کتو که یادآور نام کا تیاریان یعنی همه کس و هرکس ها = صریو کرواتها در نزد سکاها است به جای خود نام ملکه سمیرامیس (بلقیس) است که مطابق اسطوره ها تحت نام بلقیس (پر گیس، همان فرنگیس که دختر افراسیاب به شمار رفته) عاشق سلیمان کورش، آرا) بوده است.

ولی در واقع این سمیرامیس (بلقیس) همان تومیریس (سرور توانا و پر گیس) ملکه ماساگتها (ألاتها) بوده که کورش از وی خواستگاری کرده بود، همانکه سر انجام قاتل زی گردید. موسی خورنی نیز از رابطه عشق و عاشقی بین آرا (کورش) و شامیرام (سمیرامیس، تومیریس) سخن می راند ولی شخص عاشق را همان معشوق عاشقکش خبر هرودوت یعنی شامیرام (تو میریس) به حساب می آورد.

چنانکه اشاره شد نام تومیریس از سویی به معنی پر زلف یعنی همان معانی لفظی دولیخا و بلقیس است که در مورد خود اینان گفتنی است نامهای دولیخا و بلقیس و فرنگیس (دختر افراسیاب) که به ترتیب در رابطه با یوسف (مادیای اسکیتی، افراسیاب دوم) و کیاخسار أخضر، کیخسرو) و سلیمان (کورش) می باشند
جملگی متعلق به همان تومیریس ملکه تاریخی و اساطیری ماساکتها (الاتها) می باشند. اما نام تو میریس از سوی دیگر در واریانت “تو- امیر – ی س” معنی سرور جنگجوی بیمرگ را می دهد که این از جانب دیگر نام ایزد خورشید ماساگت ها الاتها) و همسایگان خوارزمی ایشان یعنی امری (بی مرگ) بوده است.

از اینجا معلوم میشود که هرودوت در خبر کشته شدن کورش به دست تو میریس در اصل به نام ملکه ماساگت ها اشاره داشته است و کتسیاس با آوردن نامهای آمرایوس و امرگوس (بی مرگ) سوای زرتشت، نام ایزد خورشید سکائیان آسیایی را مد نظر قرار داده است.

می دانیم هرودوت تام این ایزد را در نزد سکائیان اروپایی اوکراین و روسیه یعنی اسکیتان (اسکلوها) یا همان سکائیان پادشاهی (اسلاف اسلوونها) اویتو سوروس یعنی خورشید جنگاور آورده است. که مطابق با خورشید شکست ناپذیر رومیان است که روز میلاد مسیح از روز اختصاصی وی بر گرفته شده است. نام این ایزد خورشید سکایی نزد ایرانیان به صور تخمور وپه و تهمورث (به معنی پهلوان” سرزمین آرایه خوب “= اروپا یعنی داکیاہ، سرزمین جخره اوستا) آمده است که نظیر امیران گرجی ها توسط دیوی بلعیده میشود.

قسمت دوم این مقاله سه روز دیگر یعنی 23 آبان ساعت 10 منتشر می شود

قسمت دوم مقاله زرتشت و کورش کبیر



همچنین مقالات دیگر ما را ببینید :

مقاله رایگان نظریه های انقلاب و انقلاب نظریه ها

تحقیق در مورد کژدم یا عقرب