تحقیق در مورد سلسله صفوی

نویسنده:

صفویه : تحقیق در مورد صفویه به صورت کامل (رایگان)

دوستان عزیز همین مقاله در سایت های دیگر به قیمت های مختلف به فروش گذاشتند

پادشاهان صفویه به ترتیب از قدیم
پادشاهان صفویه به ترتیب از قدیم

مقاله مربوط به رشته تاریخ

پادشاهان صفویه

شاه اسماعیل یکم : نام کامل (ابوال مظفر شاه اسمعیل الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان)  بنیانگذار صفویه – پایتخت تبریز – مذهب شیعه – مدت حکومت ۲۳ سال

شاه طهماسب یکم:  نام کامل (ابوالمظفر ابوالفتح شاه طهماسب الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان)- تغییر پایتخت از تبریز به قزوین – مدت حکومت ۵۲ سال

شاه اسماعیل دوم:  پایتخت قزوین – مدت حکومت ۱ سال ( ایشان به محض به قدرت رسیدن تمام عمو و عموزاده های برادر و برادرزاده های خودشو به قتل رساند (به جزء برادر بزرگ)

شاه محمد خدابنده: نام کامل (الهادی ابوالمظفر شاه سلطان محمد الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان) -پایتخت قزوین – مدت حکومت ۱ سال

شاه عباس یکم:  نام کامل (ابوالمظفر شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان)- مدت حکومت ۴۱ سال – پایتخت اصفهان (تغییر پایتخت از قزوین به اصفهان)-  مقتدرترین شاه صفویه (آفرین )

 

چکیده :

در تاریخ ایران پس از اسلام ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی است مهم؛ زیرا که پس از قرنها ، ایران توانست با دستیابی مجدد به هویت ملی ،‌ به کشوری قدرتمند و مستقل در شرق اسلامی تبدیل شود. این کشور به رقابتی نزدیک به امپراطوری شمال برمی خیزد و دایره سروری و خلافت عثمانیان را بر ممالک اسلامی رد می کند.

حکومتی که صفویان در اوایل قرن دهم هجری برپا کردند یک حکومت مذهبی و بر پایه تشیع بود، این دوره نزدیک به دو قرن و اندی طول کشید. با تأسیس این حکومت مقطع جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد  زمانه ای که ایرانیان برای کسب هویت خود به تکاپو پرداختند، و لذا این دوران از اهمیت خاصی برخوردار شد .

با توجه به تأثیر طولانی مدت دستاورهای صفویان تا عصر حاضر، می توان گفت که آنها در حل و فصل مشکلات برخاسته از امور نظامی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی تا حدود قابل ملاحظه ای موفق بودند.

در این دوره،نعمت و فراوانی حاصل شد، امنیت بر راهها سایر گسترد، تجارت و بازرگانی به شکوفایی رسید؛ اقلیتها محل تساهل و تسامح مذهبی قرار گرفتند؛ دشمنان خارجی عقب زده شدند؛ هنرها و صنایع در حد و حجم قابل اعتنایی شکوفان گردیدند و دانشمندان بزرگی در عرصه فلسفه پدیدار شدند. سلسله هایی که پس از صفویان بر سر کار آمدند در پیدا کردن راه حل برای مشکلات موجود جامعه به اندازه صفویان موفق نبودند. نظام صفویان به رغم فشارهای داخلی و خارجی به مدت دویست و بیست و پنج سال در ایران ثبات و استواری پدید آورد

حکومت صفویان

تقریبا” یک صد سال بعد از مرگ تیمور، از میان هرج و مرج و تجزیه و تفرقه‏اى که در گیرودار بین سرکردگان طوایف ازبک و تیموریان در ماوراءالنهر و در کشمکش ترکمنانان سیاه گوسفند و سپید گوسفند با یکدیگر و با بقاى خاندان تیمور و چنگیز در ایران در جریان بود،

ایران پیر و فرتوت و مجروح از ستم و غارت مستبدان بزرگ و کوچک، به صورتى ناگهانى و بر خلاف انتظار، بعد از نهصد سال که از سقوط ساسانیان مى‏گذشت، دوباره به یک دوران وحدت ارضى، دولت ملى، و تمامیت نسبى قدم گذاشت. این تحول را محققان و پژوهشگران تاریخ، اعتلاى ایران به مرحله دولت ملى خوانده‏اند و با اندک تسامح و مختصر استثنا مى‏توان دوران صفویه و بعد از آن را، تا حدى به همین عنوان تلقى کرد.

در عهدى که ایران زمین از جانب ماوراءالنهر به وسیله نیروى »نوپدید« اما مخالف و مهاجم ازبک، و از جانب آسیاى صغیر – روم – توسط نیروى رقیب و منازع و تجاوزگر عثمانى تهدید مى‏شد، در داخل نیز دستخوش تفرقه و ملوک الطوایفى خاندانهاى متنوع و گوناگون و بى اعتنا به سرنوشت عمومى و ملى ایران بود.

خوزستان، درگیر دخالتها و طغیان غلات مشعشعى بود، نواحى اران، در دست خاندان شروانشاهان، خراسان در اختیار بقایاى تیموریان، و عراق عجم، فارس و آذربایجان در دست ترکمانان آق قویونلو قرار داشت. منازعات بى وقفه آق قویونلو با تیموریان و با ترکمانان قراقویونلو، تمام اطراف و اکناف ملک را دچار تجزیه و تفرقه و در معرض از دست دادن پیوند با دیگر مناطق و مردمان ایران زمین کرده بود که از دیرباز به هم پیوسته، هم فرهنگ و هم سرنوشت بودند.

شکل گیری حکومت صفوی و وحدت ملی:

ظهور صفویه و جهش ناگهانى و تا حدى تصادف گونه آنها به صحنه حوادث عصر، از منظر منافع ملى، پیشامدى جالب و درخور توجه است، زیرا ایران فلک زده و ملک زده را که دیگر انتظارى، به وحدت ملى آن نمى رفت، از زوال چاره ناپذیر و روزافزون قطعى و نهایى، نجات داد.

ارتقاء ایران به این مرحله، بوسیله کسانى انجام گرفت که جد آنها شیخ صفى الدین اردبیلى، به خاندان رسالت منسوب بودند، هر چند انتساب آنها به خاندان رسالت، مورد انکار جدى بسیارى از پژوهشگران و مورخان است. مریدان و سپاهیان صفوى هم بى هیچ تردید، این فرمانروایان را به علت انتساب به شیخ صفى الدین به نام صفویه علوى‏ مى‏خواندند و از اولاد امام هفتم – شیعه – امام موسى الکاظم علیه‌السلام – مى‏شمردند و به عنوان مرید و تابع، ایشان را مرشد کامل، صوفى اعظم و مظهر امامت و حتى رمز الوهیت‏مى‏پنداشتند و از هیچ گونه طاعت و جانسپارى در راه آنها دریغ نمى کردند، حتى سربازى و سراندازى در راه مرشد کامل و صوفى اعظم را موجب نیل به سعادت اخروى تلقى‏مى‏کردند.

صوفیان سپاهى و جانسپار حکومت صفویه:

این صوفیان سپاهى و جانسپار که ایران در پرتو شور و علاقه آنها، وحدت و تمامیت ارضى و شخصیت و هویت قومى و ملى خود را باز یافت، به هیچ وجه وارثان احساسات ملى یا طالبان تجدید حیات به فراموشى سپرده شده ایرا باستان نبودند، بلکه قومى بودند که زبانشان ترکى، اعتقادشان تشیع آمیخته به خرافات غلات، و شعارشان مخالفت با اهل سنت متعصب ازبک و عثمانى بود که ایران را به چشم یک طعمه به آسان گوارمى‏نگریستند، هر چند اگر شور و هیجان مهارناپذیر همین قوم نبود، الحاق ایران به قلمرو ازبک و عثمانى و یا تجزیه و تقسیم آن بین حکام سنى عصر نامحتمل نبود.

صفویه که به پشتیبانى و جانفشانى دسته‏اى ترکمانان صوفى و شیعى متعصب، به تدریج موفق به ایجاد قدرتى جنگى، متحد و به کلى متمایز از تمام دولتهاى اسلامى مشابه شدند، پس از شیخ صفى )وفات ۷۳۵ ق/ ۱۳۳۵ م( به گرد فرزندش صدرالدین موسى جمع شدند. وى همچنان در خانقاه پدر تکیه گاه مریدان و مرشد طالبان تصرف بود و تا پایان حیات خویش (۷۴۹ ق/ ۱۳۹۲ م( مورد توجه و اکرام طبقات عام و امیران و رجال و بازرگانان عصر قرار داشت. پس از صدرالدین موسى، پسرش سلطان على معروف به خواجه على سیاه پوش به جاى او نشست. وى که التزام شعار سیاه را وسیله تظاهر به سوگوارى شهیدان ائمه و اعلام تشیع ساخت، با اظهار نسب نامه‏اى، شجره انتساب خود و پدرانش را به ائمه شیعه رساند.

از سوى دیگر، انتساب به خاندان على )ع( را هم که پدر و جدش ظاهرا” در اظهار و اعلام آن اصرارى به جاى نیاورده بودند، اعلام کرد و بدین سان دروازه تصوف را بر روى تشیع که تا آن ایام جز به ندرت با آن تفاهم نداشت برگشود. این تفاهم که تصوف و تشیع را در بعضى آداب و عقاید به خاطر نزدیکى به اقوال غلات، به هم نزدیک ساخت، البته در نزد اکثر علماى شیعه، حتى در عهد دولت صفویه، مورد تایید واقع نشد.

داعیه ایجاد سلطنت شیعی در اوایل عهد حکومت صفوی :

داعیه ایجاد یک سلطنت شیعى که لازمه و نتیجه )خروج( اجتناب ناپذیر شیعه براى )اعلام دین حق( محسوب‏مى‏شد، ظاهرا” بعد از خواجه على (۸۳۰ ق / ۱۴۲۷ م( و نخستین بار توسط پسر او سلطان ابراهیم اعلام شد. اینکه او را شیخ شاه خوانده اند، ظاهرا” از آن رو است که تنظیم و ترتیب مقدمات براى قیام صوفیان صفوى باید به وسیله وى آغاز شده باشد.

شیخ شاه براى نیل به این هدف، توجه مریدان جنگجو و مستعد قتال را که وجود آنها در پیرامون خانقاه همواره موجب تشویش خاطر حکام محلى بود، به ضرورت غزو و جهاد در بلاد گرجستان جلب کرد، اما فرمانروایان قراقویونلو که در این هنگام در آذربایجان و نواحى مجاور، قدرت را در دست داشتند، اینگونه نهضتها را، فقط تا حدى که تحت نظارت و موافق با اشارت خود آنها باشد، اجازت‏مى‏دادند و تاخت و تاز در نواحى مجاور قلمرو آنها را به هر بهانه باشد، مغایر با قدرت و نظارت خود در امور آذربایجان و نواحى تلقى‏مى‏کردند.

 فعالیت پیگیر و منسجم صوفیان اردبیل براى کسب قدرت نظامى و سیاسى تشکیل دولات مستقل شیعى که توسط شیخ شاه آغاز شده بود، به وسیله پسر او شیخ جنید رهبرى و دنبال شد.

وى که بعد از پدر (۸۵۱ ق / ۱۴۴۷ م( از جانب مریدان، مرشد کامل و صاحب سجاده ولایت خوانده شد، موقع را براى خروج که مریدانش از مدتها پیش طالب آن بودند، مناسب یافت و وى که چندى در سوریه، طرابوزان و سایر بلاد عثمانى سر کرده بود، سرانجام با جمیع مریدان که عده شان حدود پنج هزار جنگجوى جانسپار بود، در نواحى آمد، به اوزون حسن، سرکرده ترکمانان سنى آق قویونلو پیوست و به رغم انتظار جهانشاه قراقویونلو، مورد استقبال و تکریم واقع گشت (۸۶۱ ق / ۱۴۵۷ م( سرکرده آق قویونلو، خواهر خود، خدیجه بیگم را هم به این شیخ جوان که به خاندان رسالت هم انتساب داشت تزویج کرد(۸۶۳ ق / ۱۴۵۹ م( و حتى به او رخصت داد تا در قلمرو وى از جانب خود، خلفایى براى نشر دعوت و تعلیم طریقت صفوى گسیل نماید.

 یکسال بعد، شیخ جنید در جنگى که به قصد جهاد با کفار چرکس عازم قفقاز بود، در مقابل خلیل سلطان – حاکم شروانشاه – مغلوب و کشته شد. جالب اینکه در این جنگ، شیخ جعفر، عموى شیخ جنید، و جهانشان حاکم شیعه مذهب قراقویونلو، حاکم شروانشاه را تشویق و یارى کردند تا بتوانند در این نبرد با شیخ متعصب شیعى پناه برده و مورد تایید اوزون حسن اهل سنت، فائق آید.

تربیت شیخ حیدر توسط اوزون حسن:

پسر و جانشینان او، شیخ حیدر، خواهر زاده اوزون حسن بود که یک ماه بعد از وفات پدر به دنیا آمد، اما در نزد اوزون حسن تربیت یافت. بعدها، هنگامى که ده سال بیشتر نداشت، در موکب اوزن حسن و تحت حمایت او وارد اردبیل شد (۸۷۴ ق / ۱۴۶۹ م( و در همان سنین کودکى، بر وفق سنت معمول پیروان خویش، به تشویق و تایید آنها به عنوان مرشد کامل و صوفى اعظم، امور بقعه و خانقاه صفوى را از شیخ جعفر تحویل گرفت، هرچند جریان امور همچنان در دست شیخ جعفر باقى ماند و تا زمانى که او زنده بود، شیخ زاده خردسال، براى توسعه دعوت پدر مجالى نیافت.

 با مرگ شیخ جعفر، شیخ حیدر هم که به سنین رشد رسیده یود، مقارن با ایامى شد که صوفیان جان نثار از تاجیک نثار از تاجیک و ترکمان، از تمامى نواحى، مثل آمد و آناتولى و شام و طالش و گیلان، براى تجدید عهد با مرشد کامل و پیر طریقت خود، به نواحى اردبیل سرازیر شدند.

در همان ایام هم، اوزون حسن، دختر خود – مارتا – را، که علمشاه خاتون یا ملیحه بیگم نیز خوانده‏مى‏شد به عقد ازدواج این خواهر زاده جوان و محبوب خود درآورد (۸۸۰ ق / ۱۴۷۵ م( و این خویشاوندى مضاعف، شیخ جوان خانقاه صفوى را حیثیت و اعتبار سیاسى بیشترى بخشید.

شیخ حیدر و دعوت در خروج دین حق

شیخ جوان با آنکه به دنبال مرگ اوزون حسن خود را از حمایت امیران آق قویونلو بى بهره یافت، اما ادامه دعوت پدران وسعى در خروج دین حق را بر عهده خود لازم دید. وى از همان هجده سالگى، براى از سرگیرى غزوه هاى مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت، لباس متحدالشکل صوفیانه‏اى به رنگ کبود هم براى غازیان خویش طرح کرد که از جمله شاه کلاه دوازده تَرکى به شکل تاج و رنگ سرخ بود، به همین مناسبت هم، آنها را سرخ کلاهان یا قزل برک یا قزلباش گفتند.

شیخ حیدر و غزو کرکس

در بیست و چهار سالگى، شیخ حیدر توانست اسباب خروج دین حق را با اقدام به غزو چرکس دنبال کند. و از این جنگ غنایم بى شمار به دست آورد.

چهار سال بعد با تجهیزات کاملتر در همان نواحى دست به لشکرکشى دیگر زد که آوازه شجاعت او را در بین مسلمین آن نواحى در همه جا نشر کرد. سپس حمله‏اى انتقام جویانه به شروان کرد تا با جنگبا فرخ یسار ، انتقام خون پدر بازستاند. فرخ یسار که در نبرد به قلعه گلستان که بعدها عهدنامه شوم بین قاجار و سپاه روس، آن را مشهور ساخت رفت، قلعه محاصره شد و نبرد سرنوشت ساز بین دو سپاه رخ داد، اما شیخ حیدر در جریان نبرد کشته شد (۸۹۳ ق / ۱۴۸۸ م(.

پس از مقتول شدن شیخ حیدر، مریدانش، با سلطان على پسر شیخ بیعت کردند. در این ایام، رستم بیگ در آذربایجان داعیه امارت یافت، نخست با پسر خردسال شیخ از در عطوفت و مهربانى درآمد، اما اندک اندک از کثرت و قدرت مریدانش در بیم شد و در صدد دفع آنها برآمد. سلطان على که از انگیزه رستم بیگ آگاه شد، اردوى او را ترک گفت، رستم بیگ نیز به تعقیب آنها پرداخت، سلطان على با آن که تنها هفتصد تن در اختیار داشت با رستم بیگ به جنگ پرداخت و سر باخت.

فروپاشی دولت صفویه

این نکته که فروپاشی دولت صفویه از شاه سلیمان شروع شد چندان درست نیست، زیرا چنانکه گفته شد زمزمه های فروپاشی از دوران شاه صفی آغاز شد که طی حکومت شاه عباس دوم ، با اقداماتی که وی انجام داد، متوقف شد؛ تا اینکه با روی کار آمدن شاه سلیمان آهنگ سرآشیبی و زوال بالا رفت. شاه سلیمان که پادشاهی دائم الخمر بود، کوچکترین علاقه ای به امور نظامی و دولتی نداشت، او که قبل از جلوس بر تخت سلطنت به غیر از زمان و خواجه سرایان سپاه با کسی معاشرت نکرده بود، بلکه از آموختن علم سلطنت محروم ماند پس از جلوس بر تخت سلطنت نیز به شکار تفریح با زمان خود می پرداخت همین عمل موجب شد که وزرا به میل و اراده خود کارهای دولتی را انجام دهند.

فرزندان شاه سلان حسین بهتر از وی نبود و لقب او « ملاحسین » گویای شخصیت اوست. شورای خصوصی زمان حرم و خواجگان دربار که شاه هیچ کنترل بر انها نداشت، سبب گردیده بود که آن ها در محور نهاد حاکمه خود قرار دهند.

بدین طریق و سستی و ضعف حاکمان سیاسی، موجب ظهور نیروهای مذهبی جدید و مجتهدان و عناصر وابسته به مذهب، گردید که ظهور این گروه سبب درگیرهای و کشاکشهایی میان نیروهای مذهبی قدیمی و عناصر مذهبی فعلی، تسلط و کنترل حکومت از اصول قدرت روحانیون سیاست تهجب و خشونت آنان در امر حکومت و اقلیتهای دیگر موجود در جامعه شد که پایه های پوسیده دولت صفوی را برای در هم ریختن توسط افغانان فراهم کرد.

بی علاقگی شاهان این دوره به امور نظامی و لشگری – اختلافات میان عناصر حکومتی، توجه بیش از حد شاهان به امور مذهبی، زمینه مناسبی شد تا آشوبگران و دشمنان داخلی و خارجی از وضع به وجود آمد استفاده و با ورود افغانان نلجایی انحلال و انحطاط کامل حکومت نمایان شود.

از مقالات گروه رشته تاریخ