دید کلی تاثیر فرهنگ بر شخصیت
بنا بر یک برداشت نادرست همگانی برخی از اعضای جامعه ، فرهنگ دارند و برخی بیفرهنگ هستند. و باز بنابر یک برداشت نادرست همگانی دیگر برخی افراد شخصیت دارند و برخی بیشخصیت هستند. اما دیدگاه علمی همه افراد را هم دارای فرهنگ و هم دارای شخصیت میداند. در تعریف از فرهنگ گفته میشود که فرهنگ عبارت از مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص است. و در تعریف از شخصیت گفته میشود که شخصیت عبارت از مجموع ویژگیهای رفتاری و روانی هر یک از افراد است. شاید به جرات بتوان گفت که فرهنگ در علوم جامعه شناسی به همان اندازه مهم و قابل بحث است که شخصیت در علوم روانشناسی.
آدمیان در بدو تولد با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند. یک کودک در هر جای دنیا که متولد شود اشتراکات بسیاری با کودکان دیگر دارد. هر فردی از آغاز طفولیت همان طریقه هایی را بر می گزیند که فرهنگ جامعه او ایجاب می کند. به بیان دیگر انسان ناگذیر است که خود مختاری سائق های زیستی را با قیدها، آداب و رسوم و خواستهای فرهنگ جامعه خویش به مهار بکشد تا بتواند به عنوان یک عضو سالم و مورد قبول جمع در جامعه زندگی کند. زیرا کجروی از موازین فرهنگی مستوجب عقوبت است.
هنگامی که انگیزه های روانی و تظاهرات سائق های زیستی طفل با ارزشها و موازین فرهنگی جامعه انطباق یافت، شخصیت او شکل گرفته است. به بیان دیگر شخصیت متعادل وقتی حاصل می آید که کشش های شخصی با انتظارات جمعی توافق یافته باشد.
هر فرهنگی ویژگی های خاص خود را دارد و این ویژگی ها بر شکل گیری شخصیت کاربران فرهنگی تاثیر دارد (مثلا انگلیسی ها خونسردند و امریکایی ها متعهد، ژا پنی ها پرتلاش و اسکاتلندی ها خسیس و فرانسوی ها رمانتیک و ایرانی ها بدبین). در یک فرهنگ مادر توجه زیادی به کودک می کند، به روش صحیحی کودک را از شیر می گیرد، در تمیز داشتن او دقت می کند، کودک ازحمایت و توجه خاصی بر خوردار است و … و در فرهنگ دیگر کودک به روشهای خشن از شیر گرفته می شود، مادر در تمیز کردن کودک دقت نمی کند
حال اگر توجه داشته باشیم که در دنیا هیچ فرهنگی مانند فرهنگ دیگر نیست و به تعداد اقوام و جامعه های مختلف فرهنگ های متفاوت وجود دارد، متوجه می شویم که به تعداد فرهنگ ها، روش های پرورش اطفال و بالنتیجه شخصیت های متفاوت داریم. مسئله مهمی که در رابطه فرهنگ و شخصیت مطرح است این است که: تاثیر فرهنگ در تکوین شخصیت تا چه حد است؟ و شخصیت تا چه اندازه در چگونگی فرهنگ تاثیر می گذارد؟ و بالاخره تاثیرات متقابل فرهنگ و شخصیت چگونه است؟ آیا می توان یک شخصیت اساسی را که مبین شخصیت های افراد یک جامعه است برای هر فرهنگی معین کرد؟ برا ی پاسخ دادن به این سوال باید دست به تحقیقی تطبیقی بزنیم.
تحقیقات خانم مارگارت مید انسان شناس امریکایی در نوع خود جالب توجه است. مید با مشاهده بحران های دوره نوجوانی در بین دختران امریکا این مساله را مطرح می کند: علل بحران های یی که به هنگام نوجوانی روی می دهد چیست؟ آیا این بحران ها ریشه روانی دارد یا منشا آنها اجتماعی است؟ برای این منظور دست به مطالعاتی تطبیقی زد. مید نشان داد که بسیاری از مسائل و مشکلات روانی خاص یک فرهنگ هستند و در برخی فرهنگ های دیگر یافت نمی شوند. مثلا عقده عدیپی که فروید ذکر می کند در فرهنگ هایی دیده می شود که خانواده هسته ای است و لیبیدو کودک به شخص خاصی (مانند پدر) معطوف می شود اما در فرهنگ هایی مانند قبایل ساموا این چنین نیست.
در این قبایل طفل تا سنین 6 یا 7 سالگی در خانه می ماند، خانواده گستره است و حدود 10 یا 12 نفر با هم در یک جا زندگی می کنند. وجود افراد متعدد به غیر از پدر و مادر در کنار طفل مانع از این می شود که الزاما پدر یا مادر مظهر قدرت و سانسور اجتماعی باشند و برای کودک تصویری از والدین ظالم ایجاد گردد.
در ساموا بین تضاد های جنسی و قوانین اخلاقی مانند جامعه های غربی تضادی نیست و به همین دلیل امراض روانی که نتیجه بحران های بلوغ در جامعه امریکا است، درساموا دیده نمی شود. مید در تحقیق دیگری بومیان سه قبیله از گینه جدید را بررسی گرد و با این بررسی نشان داد که اختلافات شخصیتی که مغرب زمین بین زن ومرد قائل می شود فیزیولوژیک نیستند بلکه تحت تاثیر تعلیم و تربیتی است که زن ومرد از فرهنگ جامعه خود در یافت میدارند.
خانم راث بندیکت انسان شناس امریکایی می گوید: فرهنگ همان روانشناسی فرد است که با بعد زمان بر روی پرده سینما منعکس شود یا به بیان دیگر هر نمونه فرهنگی نموداری است از شخصیت مردمی که به آن فرهنگ تعلق دارند.
حال بپردازیم به اینکه فرهنگ و شخصیت چگونه برهم تاثیر می گذارند
انسان نیاز ها و غرایزی دارد که باید ارضا شود. اما رندگی اجتماعی امکان ارضا شدن تمامی امیال و غرایز انسان را فراهم نمی کند و بند های اجتماعی و اخلاقی این اجازه را به افراد نمی دهند که هرگاه و در هر جایی تمایلات خود را ارضا کنند. کاردینر معتقد است از یک طرف احتیاجات اولیه انسان از جمله شهوت، باید ارضای خود را با نهاد های اجتماعی و با موازین و ارزشهای جامعه تطبیق دهد و از طرف دیگر هر گاه بعضی از این امیال هرگز تجلی نکنند و یا به صورت مورد قبول جامعه ظاهر نشوند و یا به نحو سمبولیک ارضا نشوند، این احتیاجات وئ سائق ها با ابداع اساطیر، افسانه ها، اشعار، موسیقی و خلاصه فرهنگ عامه به تدریج نهادهای موجود در جامعه را تغییر می دهند.
کاردینر بیان می کند چون همه اطفال یک جامعه با نهاد های اولیه (مانند سازمان خانواده، شیوه های تریبیتی کودکان، نوع تشویق یا تنبیه، آیین های مربوط به غذا خوردن، تمیز نگه داشتن کودک، کمبود یا وفور غذا، و…) مشابهی روبرو هستند همه آنها مشخصات مشابهی را در شخصیت خود خواهند داشت و آن شالوده شخصیت اساسی جامعه را تشکیل می دهد. شخصیت اساسی در واقع شخصیت مشترک توده مردم یک جامعه را نشان می دهد که در شرایط مشابه، دوره طفولیت را گذرانده اند. تغییر شخصیت اساسی در طی زمان بسیار جزئی و کند است.
اگر عواملی بعد از دوران کودکی پیدا شود که با شرایط نا مناسب دوران طفولیت متفاوت باشد رفتار و نظر کم کم تغیر می کند ولی اگر چنین نشود عکس العمل های کودک به شکل عادت در آمده و ادامه پیدا خواهد کرد و در بزرگی منش و الگوی رفتاری وی را مشخص خواهد کرد. الگوی رفتاری که خود به خود نا خودآگاه است. این تجربیات و نوع تربیت بالاخره نظام خاصی برای تظاهر خود پیدا می کند ( نظام هایی چون: اساطیر، داستانها، نهاد ها، ایدئولوژی ها
تاثیر فرهنگ روی شخصیت
انسان از لحظهای که متولد میشود و در ارتباط با محرکهای مختلف قرار میگیرد از عوامل مختلفی تاثیر میپذیرد. مهمترین دسته از این عوامل در کنار عوامل ارثی و ژنتیک عوامل محیطی هستند. عوامل محیطی شامل محیط اقتصادی ، محیط جغرافیایی و محیط فرهنگی و … افراد میشود. عوامل فرهنگی همواره در مبحثهای مختلف روانشناختی و بویژه شخصیت ، رشد و شکل گیری آن حائز اهمیت بوده است. تحقیقات مختلف جامعه شناختی و روانشناختی نشان میدهد ویژگیهای فرهنگی یک جامعه تفاوتهای شخصیتی بارزی را در میان افراد آن جامعه در مقایسه با سایر جوامع ایجاد میکند.
در برخی فرهنگها ویژگیهای شخصیتی چون برون گرائی شکل میگیرد و در برخی جوامع فرهنگی ویژگی درون گرائی. برخی فرهنگها هیجان پذیری را به عنوان ویژگی شخصیتی در افراد خود شکل میدهند و برخی فرهنگهای دیگر آرامش و دوری از هیجان خواهی را . برخی فرهنگها شخصیتهای عاطفیتر را تربیت میکنند و برخی فرهنگها عاطفی بودن افراد خود را محدود و کنترل میکنند.
علاوه بر تاثیر فرهنگ در یک سطح کلی مثلا فرهنگ یک جامعه گسترده در مقایسه با جوامع دیگر میتوان از تاثیر فرهنگ بر شخصیت در مقیاسهای کوچکتر نیز صحبت کرد. در یک جامعه واحد طبقات مختلف ، اقشار مختلف ، مشاغل مختلف و حتی مناطق مختلف خرده فرهنگهای خاص خود را دارند. بطوریکه ویژگیهای شخصیتی افراد متعلق به هر یک از این طبقات ، اقشار ، مشاغل و مناطق میتواند متفاوت از بقیه باشد. تحقیقات متعدد شیوع شخصیتهایی که گرایش به بزهکاری و رفتارهای ضد اجتماعی دارند را در مناطق پایین از لحاظ اقتصادی ، فرهنگی و طبقاتی بیشتر از سایر مناطق گزارش میکنند
تاثیر شخصیت بر فرهنگ
جامعه شناسان معتقدند همانطور که شخصیت افراد از فرهنگ آن منطقه ، جامعه یا طبقه تاثیر می پذیرد. تاثیرات متقابلی به صورتی ظریف و پیچیده در فرهنگ میگذارد. شخصیتهایی که دگرگونیهای فرهنگی را رهبری میکنند یا ثبات و استحکام فرهنگی را موجب میشوند.
تغییر فرهنگ و شخصیت
تغییرات فرهنگی ، دگرگونی فرهنگها از مسایل مورد بحث رایج در علوم جامعه شناختی هستند. از این رو بسیار احتمال دارد که فرد در مواجهه با تغییرات فرهنگی قرار گیرد. زمانی که فرهنگ یک جامعه بنا به دلایل مختلف مثل تاثیر پذیری از عوامل اجتماعی ، اقتصادی و … تغییر پیدا میکند. یا فرد به صورت ارادی یا غیر ارادی در فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود قرار میگیرد مثل مهاجرت و … چه تغییراتی از لحاظ شخصیتی در او اتفاق میافتد؟
براساس نظریات مختلف واکنشهای افراد در قبال این تغییرها معمولا متفاوت و متاثر از ویژگیهای فردی یا شخصیت آنهاست. برخی افراد به راحتی این تغییرات را پذیرفته و تغییراتی در شرایط زندگی خود ایجاد میکنند،برخی در مقابل این تغییرات شدیدا مقاومت نشان میدهند و برخی ناراحتیها و مشکلاتی را تجربه میکنند.برخی از این تغییرات فرهنگی به صورتی ظریف و بدون آگاهی کامل فرد اتفاق میافتند و طبعا تاثیرات آهسته و ظریفی را در شخصیت فرد به جای میگذارند. برخی شخصیتها در مقابل تغییرات فرهنگی انعطاف پذیرتر هستند که البته این انعطاف پذیری به عنوان یک ویژگی شخصیتی در سایر حوزههای زندگی آنها نیز قابل مشاهده است.
فرهنگ ، تعلیم و تربیت و شخصیت
فرهنگ نفوذ عمیقی روی شیوههای تعلیم و تربیت یک جامعه دارد. برنامههای تعلیم و تربیتی علاوه بر تاثیر از برنامههای دیگر جامعه (اقتصادی ، سیاسی و …) در چارچوب فرهنگی طرح ریزی و اجرا میشوند. با توجه به این که هدف تعلیم و تربیت ، رشد شخصیتهای یک جامعه است. روشن است فرهنگ با سایهای که روی برنامههای تعلیم و تربیت میگستراند شکل گیری و تربیت شخصیتهای جامعه را متاثر میسازد. برخی برنامههای تعلیم و تربیتی و حتی توصیههای روانشناختی قابل اجرا در تمامی فرهنگها نیستند. بر این اساس متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسان هر جامعه یافتههای سایر جوامع را در زمینههای مختلف تعلیم و تربیت ، شخصیت و … بر اساس فرهنگهای جامعه خود مورد بررسی قرار میدهند. حتی آزمونهای شخصیتی قبل از اجرا در جوامع مختلف باید با هنجارهای فرهنگی آن جامعه سازگار گردد..
فرهنگ پذیری-جذب فرهنگی-انتقال فرهنگ
فرهنگپذیرى در مراحل مختلف رشد فرد یکسان نیست، مثلاً در دوران کودکى فرهنگپذیرى جریان یکسویه دارد کودک، به خودى خود، تحت سلطهٔ فرهنگ در مىآید. در حالىکه یک جوان یا یک میانسال، چون تحت تأثیر مقولات فرهنگى خاصى قرار گرفته، نمىتواند بهراحتى تحت تأثیر فرهنگ جدید قرار گیرد، از اینرو با دو جریان متفاوت درگیر خواهد شد، یکى آنکه بهتدریج فرهنگ جدید برترى خود را ثابت و استوار مىسازد و دیگر آنکه این جریان در فرهنگ جدید تغییراتى بهوجود مىآورد.
بخش دوم عمل فرهنگپذیری، یعنى تأثیر متقابل فرهنگ دیروز و امروز بر یکدیگر، مورد توجه جامعهشناسان و انسانشناسان است.
تغذیه کودکان در آغاز تولد با مادر است. از اینرو ارتباط فرزندان، بهویژه دختران، با مادران خود به مراتب بیشتر از ارتباط آنها با پدران آنها مىباشد، به همین سبب نخستین مراحل انتقال فرهنگى بهوسیلهٔ مادر تحقق مىپذیرد.
او در تنظیم دفعات شیردهی، مدت شیردهی، جایگزینى مواد غذائى دیگر به جاى شیر، و اعمال روشهاى امر و نهى نسبت به فرزندان مؤثر بوده و راه و رسم زندگى در گروه و جامعه را به فرزندان خود منتقل مىنماید. بهتدریج که کودکان بزرگتر شدند عوامل دیگرى غیر از مادر، در جریان انتقال و پذیرش فرهنگى دخالت پیدا مىکنند. که در نتیجه آن محدودیتهاى زیستى تعدیل شده، و یا از بین مىروند. در هر حال فرد تحت تأثیر روشهاى گوناگون، عناصر فرهنگى خود را جذب مىکند و در وجود خود جاى مىدهد، که به آن مرحلهٔ جذب فرهنگى گویند. تأثیر این مرحله بهاندازهاى است که حتى کسانى که مدعى هستند از هیچ اصول و قاعدهاى پیروى نمىکنند باز هم تحت تأثیر مرحلهٔ جذب فرهنگى خود مىباشند. بهطور کلى هیچ فردى نمىتواند از تجربیاتى که در میان قوم و فرهنگ آن رواج داشته و بهدست آورده به کلى جدا شود.
رالف لینتون مىگوید:
‘نفوذ فرهنگ بهقدرى عمیق است که حتى رفتار دیوانگان بهشدت از آن متأثر است. بیماران روحى گرفتار به انواع اختلالات عصبى نیز در میان هر قوم علائم و آثارى از خود ظاهر مىسازند که بنا به اوضاع محیط و فرهنگ خودشان بهوجود آمده و خاص همان منطقه است’ (رالف لینتون، سیر تمدن، ص ۴۰).
انتقال فرهنگى پیامدى است که با آن فرهنگ، از راه آموزش، از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشود. انتقال فرهنگ سبب دوام و استمرار فرهنگ در نسلهاى گوناگون مىشود.
در واقع در نتیجهٔ انتقال فرهنگ از بزرگسالان به خردسالان و نسل جوان عمل فرهنگپذیرى تحقق مىیابد، که معمولاً نسل تازه با گوناگونى عناصر تشکیلدهندهٔ فرهنگ بیش از آنچه که در گذشته وجود داشته، روبهرو مىشود. بهرغم جریان الزامى انتقال و جذب فرهنگى بهوسیلهٔ نسل تازه این توانائى در آنها بهوجود مىآید که با اراده و اندیشهٔ خود، نسبت به انتخاب پذیرش الگوهاى رفتارى و ارزشهاى موجود در جامعه خود، تصمیم مىگیرند.
این امر بهاندازهاى اهمیت دارد که مسیر فکر و عمل انسان تازه را نسبت به گذشته تغییر مىدهد. او مىتواند با ادارک لازم آنچه را که سبب انطباق او با جامعه مىشود و نیازهاى او را تأمین مىنماید انتخاب کند، به این ترتیب افراد مىتوانند با جذب ادراکى فرهنگ خود، زمینه را براى خلاقیتهاى جدید فرهنگى در جامعه فراهم سازند.
جریان انتقال و جذب فرهنگ در جوامع مختلف یکسان نیست. در هر جامعه جریان فرهنگپذیرى از هدفهاى کلى جامعه پیروى مىکند. روت بندیکت براى درک این تفاوتها به مطالعه و مقایسهٔ دو فرهنگ ژاپنى و آمریکائى پرداخته و نتایج زیر را بهدست آورده است:
در آمریکا انضباطهاى سخت مربوط به دوران کودکى است و هرچه فرد بزرگتر مىشود از شدت آن کاسته مىشود، وقتى کودک بزرگ مىشود مىتواند خود را مستقلاً اداره کند. در هنگام پیرى مجدداً به دیگرى وابستگى پیدا مىکند و باز دستخوش تضیییقات مىشود. در ژاپن این جریان معکوس است کودکان و پیران از حداکثر آزادى برخوردار هستند. پس از دوران کودکى تضییقات و سختگیرىها آغاز مىشود و تا مدتى پس از ازدواج ادامه دارد. از ۶۰ سالگى به بعد در مورد پیرامون همانند کودکان دیگر تضییقات اعمال نمىشود.
نگهدارى و مراقبت مستمر از فرزندان در جوامع مختلف از شرایط اقتصادی، اجتماعى آنها تبعیت مىکند. در جامعهاى که زنان به فعالیتهاى اقتصادى و کار خارج از خانه سرگرم هستند، نگهدارى فرزندان تابع شرایط موجود است. زن کشاورز ضمن انجام دادن کارهاى کشاورزى فرزند شیرخوار خود را همراه دارد. او فرزندان خود را به شیوههاى سنتى به پشت خود مىگیرد و به امور مربوط مىپردازند. چنین کودکى از آغاز زندگى با شرایط و ویژگىهاى فرهنگ جامعهٔ خویش، آنچنان که در او مشارکت مستقیم یا غیرمستقیم دارد، آشنا شده و ساختار فرهنگى و شخصیت او پایهگذارى مىگردد. زنى که در شهرهاى بزرگ زندگى مىکند و در خدمات اقتصادى و اجتماعى جامعه مشارکت دارد، نگهدارى و مراقبت از فرزندان او از ویژگىهاى فرهنگ سنتى و
غیررسمى برخوردار نیست. او از مؤسساتى مثل مهدکودک و شیرخوارگاه و غیره استفاده مىکند.
در هر دو حال مکانیزم متفاوت در مورد انتقال، جذب و فرهنگپذیرى کودک بهکار گرفته مىشود. مربى یا پرورشکار مهد کودک در مراقبت از کودکان و نظافت آنها هر قدر هم در انجام وظایف خویش ماهر و مسلط باشد، ولى عمل او در مقایسه با رفتار و ارتباطى که مادر در این شرایط با فرزند خود دارد قابل قیاس نیست، آن وابستگى عاطفى که بین مادر و فرزند وجود دارد بین پرورش کار و کودک نیست. در نتیجه کودکان از لحاظ روانى و عاطفى کمبودهائى دارند، براى تعدیل این نقیصه گفته مىشود که در استخدام مربیان و پرورشکاران شیرخوارگاهها و پرورشگاهها اولویت با متأهلین است.
انتقال میراث فرهنگى از جانب سازمانهاى رسمى مثل مهدکودک و دبستان یک جریان رسمى نظام یافته است و حال آنکه در خانه و خانواده که روابط غیررسمی، صمیمانه و دور از هرگونه قالب از پیشساخته است، فرهنگپذیرى خودبهخود و طبیعى تحقق مىپذیرد. در این صورت ارزشها، سنتها، و میراث اجتماعی، آنچنانکه وجود دارند، بر شخصیت کودک تأثیر مىگذارند. انعطاف فراوان در رفتار مادر نسبت به فرزندان تحت تأثیر این عوامل است و حال آنکه در سازمانهاى رسمى اجراء ضوابط مورد توجه است، که چه بسا با ارزشها و میراثهایى فرهنگى همگونگى ندارد. به سخن دیگر در خانه و خانواده سمبلها بیشتر حقیقى و فرهنگى هستند و ریشه در تاریخ و عمر یک جامعه دارد، از اینرو انتقال و جذب آنها سادهتر و دور از هرگونه مقاومت و آسیب اجتماعى صورت مىگیرد.
کودک پس از زبانآموزى با دیگران ارتباط برقرار مىکند و بهتدریج از مجموعه خانواده جدا شده به دنیائى بزرگتر از آن گام مىگذارد. گروههاى همبازى و همسالان در کنار خانواده قرار مىگیرند و کودک در جریان پویش فرهنگى با مجموعههاى تازهاى روبهرو مىگردد. در این مرحله است که کودک بهتدریج با سؤالاتى رودر رو مىشود که مىخواهد یا دیگران به آنها پاسخ دهند. اختلاف بین تمایلات، ارزشها و هنجارهاى مورد پذیرش والدین و جامعه از همین مرحله آغاز مىگردد.
تاثیر محیط و جامعه بر شخصیت
از عوامل مهم موثر بر ویژگیهای شخصیتی افراد عامل محیط است. تجاربی که فرد از محیط خود کسب میکند، ارتباط و تعاملی که با محیط دارد، بازخوردها و تاثیراتی که از محیط دریافت میدارد، رشد و شکل گیری شخصیت او را تحت تاثیر قرار میدهد. هرچند افراد انسانی با یک سری ویژگیهای ذاتی که جنبه ارثی و ژنتیک دارند، متولد میشود، اما محیط و جنبههای مختلف آن تاثیر بسزایی در بروز این ویژگیها یا مکنون ماندن آنها ایفا میکند.
بر این اساس هرچند برخی ویژگیهای شخصیت با پایه و اساس ژنتیک در فرد وجود دارند، اما ظهور و بروز آنها به شرایط محیطی بستگی دارد. برخی از ویژگیهای شخصیتی نیز عمدتا توسط محیط در فرد بوجود میآیند و ریشههای ارثی ضعیفی را در آنها میتوان شناسایی کرد. با این حال آن چه برای روان شناسان حائز اهمیت است، تعامل وراثت و محیط است که پیچیدگیهای موجود در این تعامل و تاثیر آن بر ویژگیهای مختلف شخصیتی هنوز جای پژوهش دارد.
انواع محیطهای موثر بر شخصیت
تقسیم بندیهای مختلفی میتوان روی محیط انجام داد و تاثیرات آن را بر شخصیت مورد مطالعه قرار داد. در یک تفسیم بندی کلی ، محیط به دو محیط قبل از تولد و محیط بعد از تولد تقسیم میشود. امروزه روان شناسان تاثیر عوامل محیطی قبل از تولد را بر انواع ویژگیهای رشدی و شخصیتی مسلم میدانند. شرایط روحی مادر ، احساسات عاطفی او نسبت به جنین در حال رشد و عوامل مشابه دیگر ، رشد و شکل گیری شخصیت کودک را تحت تاثیر قرار میدهد. در محیط بعد از تولد ویژگیهای شخصیتی والدین ، شیوههای تربیتی ، انواع امکانات اقتصادی ، فرهنگی و جغرافیایی محیط رشد کودک ، دارای اهمیت به شمار میروند. در یک تقسیم بندی عمومی محیط موثر بر شخصیت فرد به دو دسته محیط فیزیکی و محیط اجتماعی تثسیم میشوند:
محیط طبیعی یا فیزیکی موثر بر شخصیت
محیط فیزیکی آن محیط طبیعی است که دارای آب و هوا ، شرایط اقلیمی ، منابع غذایی و دیگر امکانات مادی میباشد. هر کدام از این عوامل میتوانند بر روی شخصیت افرادی که به نحوی با آنها در ارتباط هستند، تاثیر بگذارد. در مناطقی که با تغییرات فصلی ، تغییرات دمایی بارزی صورت میگیرد، میتوان اعمال بسیار خصمانهای را در فصل تابستان گرم بیشتر از فصل زمستان مشاهده کرد. مردمی که در مناطق کوهستانی زندگی میکنند، با غریبهها کمتر جوش میخورند. در حالی که مردمی که در مناطق جلگهای زندگی میکنند، چنین نیستند. شواهد متعددی که حاصل پژوهشهای مختلف در این زمینه میباشد، حاکی از تاثیر محیطهای فیزیکی بر شخصیت افراد و شکل گیری و رشد آن است.
محیط اجتماعی
قسمت اعظم یادگیریهایی که شخصیت افراد تحت تاثیر قرار میدهد نه در فضای معمولی محیطهای طبیعی، بلکه در محیط بسیار پیچیده که به وسیله رفتار افراد دیگر خلق و ایجاد شده است، انجام میپذیرد. منظور از محیط پیچیده اجتماعی یعنی الگوهای فرهنگی ، طبقه اجتماعی ، شیوههای تربیتی کودکان، ساختار خانواده ، سیستمهای تعلیم و تربیت و الگوهای استخدامی است. هر کدام از اینها به نوعی تاثیرات خود را روی شخصیت افراد نشان دادهاند.
رفتار اعضای وابسته به یک فرهنگ در قبال افراد مسن ، به حس احترام به خود افراد مسن جامعه تاثیر میگذارد. اعضای یک طبقه اجتماعی بر روی نحوه گفتار ، نوع پوشش ، امکان بازآفرینی فعالیتها ، نحوه تلقی از استعدادها و اهداف زندگی تاثیر میگذارد. آنچه که افراد در دوران کودکی خویش تجربه میکنند، مانند تنبیههای انضباطی والدین ، الگوهای غذایی ، شیوه بروز احساسات و عواطف ، ممانعتها و انتظارات غالبا پایه و اساس شخصیت افراد در سنین بزرگسالی است.
در ارتباط با این موضوع ساختار خانواده هم دخیل است. یعنی تعداد خواهران و برادران ، تعداد افراد خانواده ، وجود پدر یا مادر ، تماما نشان دادهاند که نقش عمدهای در تحول شخصیت کودک به عهده دارند. در خارج از محیط خانه ، شخصیت به وسیله مشخصههای محیط اجتماعی مثل مدرسه ، میزان تحصیلات ، شغل و محل کار تاثیر میپذیرد.
تفاوتهای فردی در تاثیرپذیری شخصیت از محیط
پژوهشهای مختلف نشان میدهد که حتی شرایط یکسان محیطهای طبیعی یا اجتماعی تاثیرات متفاوتی بر روی افراد گوناگون خواهند داشت. البته این مطلب از جهتی نتیجه تعامل و ارتباط عوامل وراثتی و محیطی است. به عنوان مثال تاثیر آب و هوای گرم را بر روی افرادی که در محیط پرجمعیت زندگی میکنند، در نظر بگیرید. کاملا واضح و روشن است که چنین موقعیتی ، اعمال به شدت خصمانه را افزایش میدهد، اما این امر بدان معنی نیست که هر کسی که در چنین محیطی زندگی میکند، رفتار خصمانهای خواهد داشت.
تفاوتهای فردی در عملکردهای مردم در قبال گرما در شرایط پرجمعیت را نیز از یک سو میتوان نتیجه تعامل عالی وراثت و محیط دانست. به عبارتی ، علاوه بر این که تاثیر عوامل مختلف محیطی غیر از گرما و شرایط پرجمعیت میتواند دخالت کرده و رفتار فرد را شکل دهد، عامل وراثت نیز از سوی دیگر تاثیر فزایندهای خواهد داشت.
به این ترتیب در مناطق جرمخیز یک شهر هر چند آمار افراد متمایل به جرم ، ممکن است زیاد باشد، ولی این شامل همه افراد نمیشود. چرا که عواملی محیطی که موثر بر تقویت ویژگیهای شخصیتی که مانع گرایش به جرم در فرد میشود، نیز در مورد افراد وجود خواهد داشت. همین طور عاملی به نام ژنتیک که تاثیر قوی در تعامل خود با محیط برجا میگذارد.
جامعه شناسان معتقدند همانطور که شخصیت افراد از فرهنگ آن منطقه ، جامعه یا طبقه تاثیر می پذیرد. تاثیرات متقابلی به صورتی ظریف و پیچیده در فرهنگ میگذارد. شخصیتهایی که دگرگونیهای فرهنگی را رهبری میکنند یا ثبات و استحکام فرهنگی را موجب میشوند.
تغییر فرهنگ و شخصیت
تغییرات فرهنگی ، دگرگونی فرهنگها از مسایل مورد بحث رایج در علوم جامعه شناختی هستند. از این رو بسیار احتمال دارد که فرد در مواجهه با تغییرات فرهنگی قرار گیرد. زمانی که فرهنگ یک جامعه بنا به دلایل مختلف مثل تاثیر پذیری از عوامل اجتماعی ، اقتصادی و … تغییر پیدا میکند. یا فرد به صورت ارادی یا غیر ارادی در فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود قرار میگیرد مثل مهاجرت و … چه تغییراتی از لحاظ شخصیتی در او اتفاق میافتد؟
براساس نظریات مختلف واکنشهای افراد در قبال این تغییرها معمولا متفاوت و متاثر از ویژگیهای فردی یا شخصیت آنهاست. برخی افراد به راحتی این تغییرات را پذیرفته و تغییراتی در شرایط زندگی خود ایجاد میکنند،برخی در مقابل این تغییرات شدیدا مقاومت نشان میدهند و برخی ناراحتیها و مشکلاتی را تجربه میکنند.
برخی از این تغییرات فرهنگی به صورتی ظریف و بدون آگاهی کامل فرد اتفاق میافتند و طبعا تاثیرات آهسته و ظریفی را در شخصیت فرد به جای میگذارند. برخی شخصیتها در مقابل تغییرات فرهنگی انعطاف پذیرتر هستند که البته این انعطاف پذیری به عنوان یک ویژگی شخصیتی در سایر حوزههای زندگی آنها نیز قابل مشاهده است.
فرهنگ ، تعلیم و تربیت و شخصیت
فرهنگ نفوذ عمیقی روی شیوههای تعلیم و تربیت یک جامعه دارد. برنامههای تعلیم و تربیتی علاوه بر تاثیر از برنامههای دیگر جامعه (اقتصادی ، سیاسی و …) در چارچوب فرهنگی طرح ریزی و اجرا میشوند. با توجه به این که هدف تعلیم و تربیت ، رشد شخصیتهای یک جامعه است. روشن است فرهنگ با سایهای که روی برنامههای تعلیم و تربیت میگستراند شکل گیری و تربیت شخصیتهای جامعه را متاثر میسازد.
برخی برنامههای تعلیم و تربیتی و حتی توصیههای روانشناختی قابل اجرا در تمامی فرهنگها نیستند. بر این اساس متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسان هر جامعه یافتههای سایر جوامع را در زمینههای مختلف تعلیم و تربیت ، شخصیت و … بر اساس فرهنگهای جامعه خود مورد بررسی قرار میدهند. حتی آزمونهای شخصیتی قبل از اجرا در جوامع مختلف باید با هنجارهای فرهنگی آن جامعه سازگار گردد.
منابع:
روانشناسی شخصیت، یوسف کریمی، دانشگاه پیام نور، ، .
[1] .زمینه روانشناسی، اتکینسون، هلیگارد، ترجمه گروهی، تهران، انتشارات رشد، 1370، ، .
[2] .روان شناسی شخصیت، علی اکبر سیاسی، انتشارات ابن سینا، 1349، .
[3] . جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، پیشین، .
[4] .ر.ک: مبانی جامعه شناسی بروس کوئن، جامعه و تاریخ از دیدگاه قران و…
[5] .زمینه جامعه شناسی، پیشین،
[6] .جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، پیشین، .
شما طبق چه تحقیق جامع و کلان همچین نظری را در مورد ایرانی ها مکتوب کرده اید!!!؟؟؟
برعکس این نظریه شما!!! ایرانی ها در طول تاریخ ثابت کرده اند که مقاوم و صبور و از خود گذشته و ایثارگر هستند.
یک انسان بدبین، هرگز نمی تواند مقاوم و صبور و از خودگذشته و ایثارگر باشد.