حکایت بهلول

روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند. بهلول گفت:…

حکایت های بهلول شماره ۲

شماره دو روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی صدا یش زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم…

حکایت بهلول

یک روز فقیری ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش…

سبد خرید
  • سبد خریدتان خالی است.
ورود به سایت